این هم قسمت کوتاهی از یکی از شعرهای خودم به نام داغ
نام شعر:سوز داغ
شاعر: کیا آواژ
داغ من داغ ترین داغ جهان است
خنده ی غمزه ی تو
در پریشانی من
سوز این داغ جهان سوز از آن سوزان است
اگر پرواز کنم
ره را به سوی مهر آغاز کنم
مهر فریاد کند
این غریوش دل سنگ سنگ را آب کند
به تمنا گوید
دور و دورتر شو از من، برو
هر چه گرماست ز تو
تو کیا باشی و من عابد تو
قصه ی داغ
قصه ی غصه ی این خسته کیا
به زمانی برسد در آخر
که مرا مردن از این داغ نباشد خوش تر